خاطرات
کاش یک شب باز مهمان دو چشمت مى شدم
ریزه خوار مشرق خوان دو چشمت مى شدم
کـاش یک شب مى گذشتم از فراز چشـم تو
گـرم گـلگشت خراسان دو چشمت مى شدم
کـاش یک شب مى سرودم گنبد زرد تـو را
فـارغ از دنیا، غزلخوان دو چشمت مى شدم
کـاش یـشب مى نشستم بر ضریح چشم تو
بـاز هـم پابنـد پیـمان دو چشمت مى شدم
صـحن وایوان تو را اى کاش جارو مى زدم
چـون کـوترهـا نگهبان دو چشمت مى شدم
ضـامـن آهـوست چشمان دو شهد روشنت
کـاش آهـوى بـیابـان دو چـشمت مى شدم
کـاش یک شب معرفت مى چیدم ازچشمان تو
غـرق در دریـاى عرفان دو چشمت مى شدم
کـاش یـک شب مى شدم خیس نگـاه سبز تو
شـاهـد اعـجاز باران دو چشـمت مى شدم
کـاش یـک شب نور مى نوشیدم از چشمان تو
مـى درخـشیـم، چراغان دو چشمت مى شدم
سـخـت شیرین است طعم روشن چشمان تو
کـاش یک شب باز مهمان دو چشمت مى شدم