سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
مال خود را در راه حقوق [دوستان] ببخش و ازآن، به دوستت برسان که بخشش به آزاده، سزاوارتر است . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: جمعه 103 اردیبهشت 7


یک مدرس حق التدریس دانشگاه آزاد لاهیجان که به دو دختر دانشجوی محجبه بسیجی توهین کرده و خواستار حضور دانشجویان دختر با لباس مهمانی در کلاس درس شده بود، با پیگیری دانشجویان ممنوع التدریس شد.

به گزارش شیعه آنلاین به نقل از ?ایرنا، علیرضا ح مدرس حق التدریس دانشگاه آزاد لاهیجان، یکی از دختران محجبه و بسیجی کلاس را به دلیل اینکه از برداشتن چادر در سر کلاس امتناع نمود از کلاس اخراج کرد.

با پیگیری دانشجوی اخراج شده از کلاس به خطر حفظ حجاب و بازگشت وی به کلاس با دستور رییس دانشگاه، مدرس یاد شده مجددا بر نظر خود تاکید می‌کند که با خطاب شدید رئیس دانشگاه مواجه می‌شود . بعد از بیرون رفتن رئیس دانشگاه از کلاس علیرضا ح خطاب به کلاس می‌گوید حالا که خون این افراد رنگین تر است هر کس خواست می‌تواند با لباس مهمانی و هر وضعیتی که دلش خواست درون کلاس من بنشیند و مجددا به دانشجوی محجبه توهین کرده و می‌گوید : دود این قضا یا به چشم خودت می‌رود.


ادامه پیگیری دانشجویان و همکاری مسوولین دانشگاه به پایان فعالیت مدرس مخالف ارزش‌های اسلامی در واحد دانشگاهی مذکور انجامید.


گفتنی است این مسئله در دانشگاه آزاد سابقه دارد و روز قبل از این واقعه نیز این به اصطلاح استاد یک دخترمحجبه دیگر را نیز از کلاس اخراج کرده بود.


بعد از اینکه اعتراضات به مسئول دانشکده میرسد، آقای ج ریاست دانشکده فنی مهندسی با توهین به دانشجوی محجبه می‌گوید: لعنتی اگر اینو نپوشی چی می شه؟!


وقتی ریاست دانشگاه استاد خاطی را احضار می‌کند، وی به دلایل واهی اینطور وانمود می‌کند که این ? ??دانشجو از شاگردان ضعیف و بی‌مبالات بوده‌اند ولی سوابق نشان می‌دهد هر ? ??نفر از دانشجویان ممتاز رشته خود هستند.


بعد از این قضایا استاد جهت فشار آوردن به دانشجویان و استفاده از اهرمهای قدرت به دانشجویان می‌گوید به دلیل این قضیه از همه شما امتحان عملی و کتبی خواهم گرفت و در کلاس شما در مورد نمره پایین ترم با شدت برخورد خواهم کرد.


 نوشته شده توسط یک گمنام در سه شنبه 87/3/28 و ساعت 11:19 عصر | نظرات دیگران()


حمایت طلاب حوزه علمیه قم از آیت الله مصباح یزدی



رسا، سرویس سیاسی ـ طلاب و فضلای حوزه علمیه قم با تجمعی اعتراض آمیز مقابل دفتر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، حمایت قاطع خود را از آیت الله مصباح یزدی اعلام کردند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، طلاب و فضلای حوزه علمیه قم با تجمعی اعتراض آمیز، عصر جمعه، 24 خرداد ماه در مقابل دفتر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، حمایت قاطع خود را از آیت الله مصباح یزدی اعلام کردند.
در این تجمع دوساعته، طلاب با حضور در مقابل دفتر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با شعارهایی همچون «جامعه مدرسین اقدام انقلابی، مرگ برمنافق، مطبوعات وابسته منافقین بزدل پیوندتان مبارک، حرمت دین شکسته شد قلب مراجع خسته شد، رهبر اگر اذنی دهد ما کار آخر کنیم، با دشمن داخلی تکلیف یکسر کنیم، جامعه مدرسین از عضو خود دفاع کن، جامعه مدرسین، اقدام انقلابی، مطهری زمان،‌ تنها گناه شما، حمایت از رهبری است»، حمایت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را از آیت‌الله مصباح‌ یزدی و اقدام دادگاه ویژه روحانیت در برخورد با توهین کنندگان به آیت‌الله مصباح یزدی را خواستار شدند.
در ابتدای این تجمع حجت الاسلام علی شیرازی از فضلای حوزه علمیه قم به ایراد سخنرانی پرداخت و با اشاره به برخی از سوابق آیت‌الله مصباح یزدی در دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس گفت: ما امروز در مقابل جامعه مدرسین حوزه علمیه قم تجمع کرده‌ایم و از اعضای جامعه مدرسین می‌خواهیم تا جلوی این اهانت‌ها به شخصیت‌های انقلابی و دینی را بگیرند.
وی در ادامه افزود: این اهانت ها به دلیل تفکر آیت الله مصباح است؛ زیرا نمی توانند این فکر انقلابی را بپذیرند و دست به چنین اهانت هایی می زنند.
حجت الاسلام شیرازی با اشاره به این  که دفاع از آیت الله مصباح دفاع از دین، ارزش‌ها و اسلام ناب محمدی است، خاطر نشان کرد: جامعه مدرسین باید برای حفظ ارزش‌ها وارد عرصه‌ شود و از اعضای خود دفاع کند.
وی با اشاره به این که توهین کنندگان خود را منسوب به افکار امام خمینی(ره) می دانند، اظهار داشت: اگر با این تفکرهایی که خود را منسوب به امام می‌دانند، برخورد جدی صورت نگیرد، در آینده ممکن است مشکلاتی پیش آید.
این استاد حوزه علمیه قم به نامه محتشمی‌پور به امام خمینی (ره) در سال 66 برای جلوگیری از ورود نهضت‌ آزادی‌ها به مجلس اشاره کرد و افزود: این فردی که خود را منسوب به امام خمینی (ره) می داند در سوابق خود چنین اقداماتی را دارد که ورود نهضت‌ آزادی به مجلس را ضربه زدن به نظام می داند اما اکنون به مقابله به شخصیت های مانند آِت الله مصباح یزدی برخواسته است.
وی با اشاره به فرموده‌ امام خمینی (ره) درباره نهضت آزادی‌ها گفت: امام درپاسخ نامه محتشمی پور دباره نهضت آزادی فرمودند «ضرر اینها برای اسلام از منافقین بیشتر است و اینها صلاحیت ورود به هیچ قوه‌ای را ندارند.»


 نوشته شده توسط یک گمنام در سه شنبه 87/3/28 و ساعت 11:14 عصر | نظرات دیگران()

حرکت جلوتراز ولایت


حرکت جلوتراز ولایت


1_علیرضا پناهیان گفت: صدا وسیمای ما اگر به صورت علنی مردم را به گناه دعوت می‌کرد اشکالش کمتر بود از اینکه اکنون برای گناه زمینه‌سازی می‌کند.
»، علیرضا پناهیان در اولین گردهمایی سراسری مجامع وبلاگ‌نویسی که در سالن اسوه برگزار شد، استفاده از نهادهای فرهنگی همچون آموزش و پرورش و صدا و سیما را در دوران کنونی انفعالی و حداقلی دانست و گفت: برخی کارشناسان ما به جای آنکه ابرو را درست کنند چشم را در می‌آورند و این در اکثر برنامه‌ها مشهود است. می‌گویند کدام برنامه، می‌گوییم بگردید در کدام برنامه نیست. در یک فیلم توبه را به لجن می‌کشند و مذهبی‌ها‌ی ما غافل هستند و در فیلم دیگر برای اینکه ارتباط مرد با یک زن دیگر را تقبیح کنند، بی احترامی مادر به پدر را تبلیغ می‌کنند.
پناهیان فروپاشی بنیان خانواده‌ها را برای صهیونیست‌ها بسیار مهم دانست و علت آن را جلوگیری از تربیت فرزندان در خانواده عنوان کرد و ادامه داد: تولیدات اکثر کارگردانان و نویسندگان ما به گونه‌ای است که انگار از خانواده‌هایی بیرون آمده‌اند که فقط در آن دعوا بوده است و بدین ترتیب رسانه برای عدم پذیرش احکام دینی بسترسازی می‌کند. بعد می‌گویند صدا و سیما که حرامی را حلال نکرده است!
2_حجت الاسلام علیرضا پناهیان، خطیب مشهور و توانمند که چندی پیش در نظرسنجی از مخاطبان صدا و سیما، در میان سایر سخنرانان، به عنوان یکی از پرمخاطب ترین سخنران معرفی شده بود، با دستور یکی از مسئولان سازمان صدا و سیما ممنوع التصویر شد. 
پس از انتقادات صریحی که پناهیان در برخی سخنرانی ها و اظهارات خود در مورد صدا و سیما مطرح کرد، مورد غضب یکی از مسئولان ارشد این سازمان قرار گرفت تا اینکه نتایج نظرسنجی این سازمان که چندی پیش در روزنامه جام جم هم منتشر شد، مشخص کرد که پناهیان یکی از پرمخاطب ترین و محبوب ترین سخنران سیمای جمهوری اسلامی است.
این مسئول سازمان صدا و سیما علاوه بر اینکه مسئولان روزنامه جام جم را به دلیل انتشار نتایج این نظرسنجی که پناهیان در راس آن قرار داشت، مورد بازخواست قرار داد، بلکه دستور ممنوع التصویر شدن این روحانی انقلابی را نیز صادر کرد.
تصویر علیرضا پناهیان که تا چندی پیش سخنرانی هایش به صورت مکرر در ساعات پرمخاطب رسانه ملی پخش می شد، اکنون حتی در کم بیننده ترین ساعات نیز پخش نمی شود و به شبکه های مختلف صدا و سیما گفته شده که تصویر او را تا حد مقدور پخش نکنند.
رسانه ملی در مدت اخیر مورد انتقاد شدید مردم و دلسوزان قرار گرفته، اما روند حذف حضور و جلوگیری از پخش برنامه ها و تصویر و صدای نیروهای ارزشی و انقلابی گویا همچنان قرار است ادامه یابد.
3- سخنرانی حجه الاسلام والمسلمین پناهیان در مراسم عزاداری بیت مقام معظم رهبری که با حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی برگزارشد ،با استقبال پرشور جوانان بسیجی برگزار شد و نشان از تاییدیه رهبری بر سخنان پناهیان بود .
اما براستی صداوسیما چرا دستور به سانسور این شیخ جوان داده است؟ایا تحمل منتقد این قدر دشوار است ؟ایا صدا وسیمایی که در بخش های مختلف ان به ویژه رادیو جوان با حمله به دولت ان را مخالف منتقد می داند!خود نیز تحمل منتقد را ندارد؟ براستی سازمان صداو سیما عملکرد جناحی ندارد ؟تعریف سیاسی بازی چیست؟به راستی حال که این جوان با تایید رهبری در بیت معظم له برای عزاداران سخنرانی نموده است چرا در صدا وسیما سانسور می شود؟
 نوشته شده توسط یک گمنام در یکشنبه 87/3/19 و ساعت 11:43 عصر | نظرات دیگران()


روزهای نخست انقلاب با نام "جنبش ملی مجاهدین" دفاتر بسیاری در سراسر کشور مشغول جذب نیروهای جوان بود،که منجر به تاسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با خط مشی نیمه مخفی و مسلحانه گشت. این سازمان با به هم پیوستن 7 گروه با سوابق مبارزات مسلحانه تشکیل گردید. گروه‌ها‌ی توحیدی صف، موحدین، فلاح، منصورون، توحیدی بدر، فلق و امت واحده تشکیل شد.
افرادی مانند بهزاد نبوی، محسن رضایی، محمد سلامتی، محسن آرمین، محمد باقر ذوالقدر، مجتبی شاکری، محسن مخملباف، فیض الله عرب سرخی، مرتضی الویری، حسین فدایی، سید مصطفی تاجزاده، سعید حجاریان، حسن واعظی، و چندین تن دیگر رهبران این تشکیلات بودند.
اما این تشکل خیلی زود دچار اختلاف شد و بعد مدتی هم شکافت واین مجموعه به سه طیف چپ ومیانه وراست تقسیم شدند طیف چپ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ماندند مانند بهزاد نبوی، تاجزاده و...،طیف میانه متشکل از ذوالقدر ومحسن رضایی ابتدا به سمت نظامی گری رفتند ولی بعد از مدتی به سیاست بازگشتند و طیف راست در راه حرکت سیاسی خود جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی را تشکیل دادند.
یکی ازاساتید علوم سیاسی دانشگاه تهران است که گفته بود:" هفته نامه «عصر ما» در تحلیل‌های خود در آن زمان نوشت چپ بر دو نوع است؛ چپ سنتی، چپ مدرن و راست هم بر دو نوع است راست سنتی و راست مدرن و عصر ما خودش را مدافع چپ سنتی می‌دانست در حالی که چپ مدرن را جمعیت دفاع از ارزش‌ها می‌دانست و راست مدرن را کارگزاران و راست سنتی را در مؤتلفه تعریف میکرد و می‌گفت حاضر نیست با هیچ یک از جریانات سیاسی موجود ائتلاف کند اما دو سال بعد با راست مدرن یعنی کارگزاران ائتلاف کرد و جالب آنکه کارگزاران میل به چپ نکردند و راست مدرن باقی ماند و این سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از جناح چپ بود که میل به راست کرد و این دلایل متعددی می‌توانست داشته باشد از جمله این که در بعد خارجی اردوگاه سوسیالیسم شوروی فرو ریخته بود و تفکرات لیبرالیستی در دنیا رو آمده بود و فضای بعد از جنگ در ایران میل به باز شدن داشت و تفکرات چپ و سوسیالیستی نمی‌توانست مشتری جمع کند و اقدامات شبه لیبرالی آقای‌ها‌شمی رفسنجانی هم فضا را برای اینکار فراهم کرده بود، علی الخصوص بازسازی لیبرالیسم توسط لایه‌های زیرین متجددین اسلامگرا در سال‌های بعد از جنگ که بیشتر توسط دکتر سروش انجام می‌شد به تدریج نئولیبرالیسم را شکل داده و در میان تحصیل کردگان و دانشگاهیان مشتری پیدا کرد در نتیجه از سال 1376 به بعد نیروهای متجدد به جای تعامل با چپ با راست تعامل کردند فلذا شما اگر تحلیل محتوا بکنید نشریه عصرما را در فاصله سال‌های هفتاد تا هفتاد و چهار و از سال هفتاد شش تا هشتاد تفاوت را کاملا حس می‌کنید."
هرچه قدر سازمان مجاهدین انقلاب در جبهه دوم خرداد تاثیر گذار شد جمعیت ایثارگران نتوانست در جریان اصولگرایی تاثیر گذار باشد اما راه روش سازمان مجاهدین را در امر سیاسی در پیش گرفت وان هم ایجاد تفرقه وزدن ساز مخالف برای رسیدن به هدف وپوست اندازی‌ها‌ی مداوم.
شروع کار سیاسی جمعیت ایثارگران مجلس هفتم بود شورای هماهنگی نیروهای انقلاب به ریاست ناطق نوری تشکیل شده بود وجمعیت ایثارگران مسئولیت شاخه اجتماعی شورا را برعهده داشت وشاید از همین جا بود جمله مقبولیت اجتماعی ندارید بر زبان مسئولان این جمعیت جاری شد تا هرکسی در هرجا بر علیه انها سخن بگوید به گفته انها از مقبولیت اجتماعی برخوردار نباشد.
با وجود کارشکنی‌ها‌ی بسیار جمعیت ایثارگران در انتخابات مجلس هفتم وسهم خواهی‌ها‌ی فراوان انها انتخابات مجلس با پیروزی اصولگرایان همراه شد اما سهم خواهی انها در کرسی‌ها‌ی مجلس هم وجد داشت، حداد عادل رییس مجلس، احمد توکلی ریسس مرکز پژوهشها و...در هر صورت اصولگرایان تلاش کردند با انها مدارا کنند و شورا به سمت انتخابات ریاست جمهوری حرکت نمود فدایی از طرف جمعیت به عضویت شورای مرکزی شورای هماهنگی نیروهای انقلاب در امد که قرار شد با تعیین مصداق‌ها‌ یک نفر را به عنوان کاندیدای اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری نهم برگزیند اما باز هم کارشکنی اغاز شد.
ابتدا جمعیت ایثارگران با شورا همراه بود اما به محض اینکه نتیجه دلخواه خود را نگرفت به طور ناگهانی در حالی که چند روز به انتخابات مجلس مانده بود از شورا جدا شد وکاندیدای اختصاصی معرفی نمود: محمد باقر قالیباف
یکی از اعضای شورای مرکزی این جمعیت در ان زمان خبر داد که شورای مرکزی اصلا موافق قالیباف و جدایی جمعیت از شورای هماهنگی نیروهای انقلاب نبودند اما فدایی ودارابی به تنهایی با نام ایثارگران این خواسته را پیش بردند وشاید اینگونه شد که برخی دیگر در کنگره و شورای مرکزی جمعیت شرکت نکردند.
در مورد هزینه‌ها‌ی ملیاردی انتخابات برای جمعیت ایثارگران سخن‌ها‌ی فراوان رانده اند اما هرکس که ناظر پوستر‌ها‌ی تبلیغاتی محمد باقر قالیباف بوده میداند که هزینه‌ها‌ی هیچ کاندیدای به اندازه او در این انتخابات هزینه نکرده باشد.
اما در این زمان اتفاق میمون دیگری برای جمعیت ایثارگران افتاده بود انهم حضور عزت الله ضرغامی عضو جمعیت ایثارگران رییس سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران شد واینگونه دارابی دبیرکل جمعیت هم رخت حرکت به سوی سازمان را برتن نمود ورهسپار ان دیار شد وشاید این تحول در اینده انها تاثیر گزار بود.
اما عرصه انتخابات سپری شد جمعیت ایثارگران که در مرحله اول شکست خورده بود باز هم مثل همیشه سیاست دوگانگی برگزید عدهای به سمت احمدی نژاد رفتند که نماد انها توکلی بود که با دست رد دکتر در ان زمان مواجه شد وشاید یکی از دلایل مخالفت توکلی با همه سیاست‌ها‌ی دولت نهم را در این جا باید جستجو کرد ودر سوی دگر برخی به سمت اکبر‌ها‌شمی رفسنجانی رفتند وهاشمی مانند همیشه به روی انها اغوش گشود اما انتخابات به گونه ای دگر رغم خورد دکتر محمود احمدی نژاد پیروز انتخابات شد.
جمعیت ایثارگران در طول دوره دولت نهم تمامی تلاش‌ها‌یش برای سهم خواهی به دیواری محکم برخورد نمود زیرا که دکتر اصولا باجی به گروهی نمی‏داد واینگونه شد که حداد و احمد توکلی به مخالفان اصلی دولت تبدیل شدند وحتی افرادی چون فرشیدی وطهماسبی که به احمد توکلی نزدیک بودند نیز از دولت خارج شدند واینگونه شد که سایت الف وابسته به احمد توکلی خبرهای ضد دولت با رپورتاژ بیشتری منتشر کند.
انتخابات مجلس هشتم اغاز شده بود گروه 5+6 تشکیل شد و جمعیت ایثارگران، طیف سنتی وحامیان دولت هرکدام دو نماینده درگروه قرار دادند اما بازهم بازی جمعیت اغاز شد«قالیباف در صورتی که نماینده ای در گروه 6 داشته باشد اتحاد می‏کند» یعنی سهم بیشتر برای جمعیت ایثارگران اما گروه نپزیرفت و انتخابات با سهم مساوی برای هرگروه برگزار شد و اصولگزایان به پیروزی رسیدند.
اما سهم خواهی پایانی نداشت ریاست مجلس هشتم مهم بود وحداد عدل گزینه انها برای ریاست چرا که باید امادگی او هم برای انتخابات ریاست جمهوری انجام می‏شد، اینگونه شد که نامه‌ها‌ی حداد عادل در راستای تفرقه افکنی اغاز شد، نامه به رهبری، نامه ابلاغ سه قانون ابلاغ شده، نامه برای تذکر درباره بودجه تغییر نکرده و... حرکتهای در این راستا بود.
اما صندلی حداد در مقابل لاریجانی که با چراغ سبز احمدی نژاد مواجه شده بود باید محکم تر می‏شد اینگونه بود که در حالی که همه نسبت به نحوه انعکاس خبرهای دولت اعتراض داشتند یک برنامه با تبلیغات فراوان وبا یک ماه تاخیر در سیما پخش می‏شود جمعیت ایثارگران تلاش می‏کند که پایان کار جبهه متحد اصولگرایی برای بر هم زدن اتحاد اعلام شود تا رییس حداد باشد.
ای عزیزان سود این دنیا نماند
الهی کس در این سودا نماند
دل و دین دادن و دنیا خریدن
به کام مردم دنیا نماند...


 نوشته شده توسط یک گمنام در یکشنبه 87/3/19 و ساعت 11:26 عصر | نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سرباز و دوستی

 

زمانی که اسم از دوستی برده می شود ذهن ها به سمت و سوی یک نوع از دوستی در عالم مادی جلب می شود که ظاهری ترین نوع دوستی بین انسان ها می باشد . حال چه دوستی بین انسان های هم جنس و یا چه بین دو جنس مخالف . اما مبحث صحبت ما دوستی و سرباز است که منظر دیدی متفاوت و مطلبی منحصر به خود می طلبد . شاید تا کنون خیلی به این بحث پرداخته نشده باشد و لذا پایگاه های جستجوی ایتنترنتی هم در این زمینه فقیر و بی مایه اند . اما به حول خدا تصمیم گرفتم به رقص قلم نه چندان هنرمندانه ی خود  چند جمله ای در این زمینه به صحنه ی نمایش درآورم .

 

همان طور که گفته شد تعابیر ظاهری دوستی دارای محدودیت خاصی است چرا که به یک نوع ارتباط خاص بین انسان ها ختم می شود که البته اکثر این ارتباط ها در جای خود می تواند بسیار ارزشمند بوده و یا بالعکس انسان را به ورطه ی نابودی بکشاند بنابراین صحبت در این مورد فرسایش قلم بسیاری را می طلبد .

 

اما دوستی تنها به این مورد ختم نمی شود . خصوصا مواقعی وجود دارد که دست انسان از دوستی های مورد نظرش کوتاه است و ناچار به طبیعت ذی شعور پناه می برد .

 

در خاطرم است از رفتنم به پادگان یک هفته ای بیش نبود و در نمازخانه نشسته بودم . با عزیزی آشنا شدم که مدت زیادی با یکدیگر  همصحبت شدیم . از لحاظ عاطفی در حد بسیار بالایی بود و من هم هنوز در آن صحنه سر در گم و بلا تکلیف ...

بعد از گله و شکایت او از بعضی انسان ها چیز عجیب و جالبی از وی شنیدم . گفت مدتی است که در این کویر خشک حوضی یافته ام که در وسط ان گلی روییده و من مدتی است با این گل هم صحبت شده ام . روز ها می روم و با او سخن می گویم و احساس آرامش می کنم .

 

مدتها بعد با بزرگواری اشنا شدم که در آن محیط فاصل بین او و خانواده اش و جریانات روزمره ی گذشته اش به چیزهای عجیبی رسیده بود و با عالمی فراتر از عالم سکنی پیوند خورده بود و دوستی گزیده بود . شبها در آسمان کویر سیر می کرد و دلش را با ولی زمانش رفیق و همراه می کرد . با نگاه به پرچم سیاه یا اباعبدالله که در میان بیایان علم شده بود به وادی شهادت و کربلا راه می یافت و اشکانش با ناله ی دختر بچه ای دوستی می کرد .

 

جوانمردی را دیدم که با یک شهید صیغه ی اخوت خوانده بود و بین آنها رابطه ی دوستی عجیبی برقرار بود . نیمه شبها به مزارش می رفت و ساعات شیرین خواب شبانه ی خود را نثار دوستی شان می کرد .

 

هنرمندی را مشاهده کردم که ستارگان آسمان همدم او بودند و روزها را در انتظار شبها به سر می برد تا شب را در آغوش ستارگان به صبح رساند .

 

شاعری را شناختم که در گرمای طاقت فرسای کویر با خورشید حرف می زد و به خاطر طلوع و غروب زیبایش ازار روزانه ی او را نادیده می گرفت و تازیانه ی سوزناک دوست را به جان و دل می خرید .

 

و .. و .. و ...

اینها نمونه ی کوچکی بود از دوستی های ماوراء حیطه ی معمول بین ما انسان ها .  اما جا دارد که به دوستی بین ادمها نیز نگاهی کرد و در دریای عمیق این نوع دوستی ابی بر تن زنیم و اندکی چشمان خود را باز تر کنیم .

 

یک سرباز بعد از ورد به محیط پادگان ، بسته به نوع شرایط موجود و با توجه به روحیات خاص خود به نوعی ارتباط و دوستی نیازمند است تا بتواند ارامش و نیازهای روحی و عاطفی خود را تامین کند .  حال اگر در انتخاب نوع دوستی ها به تشخیص صحیحی برسد که خوشا به او و اما اگر اشتباه کند می تواند موجب لغزش های غیر قابل جبرانی شود .

 

ما در مورد دوستی روایات و اندرزهای حکیمانه ی بسیاری داریم . یک دوست خوب و موفق می تواند انسان را به گونه ای دچار تحول کند که در زندگی انسان برای یک عمر ایجاد اثر کند . تنها یک بذر سالم که در زمین دوست کاشته شود درخت صمیمیت را روز به روز تنومند تر کرده و یاد و خاطر او را برای همیشه زنده نگه می دارد .

 

تنها صحبتی که با دوستان سرباز خود دارم این است :

رفقا ! مهمترین  چیزی که بعد از تجربه ی سختی ها در پادگان در خاطر ها می ماند دوستی ها و رفاقت هاست .

چشمان اشک آلودی که در روز آخر بذر محبت را بیش از پیش در آغوش دوستان آبیاری می کند گواه این مطلب است . پس بیایید دفتر خاطرات خود و دوستانتان را به زیباترین ها بیارایید.

 

محمد  سعیدمحمدی

دوره 118 – یزد

 اگه مایل به دیدن وبلاگ ایشون بودید در قسمت نظرات بنویسید تا براتون بفرستم.


 نوشته شده توسط یک گمنام در شنبه 87/3/18 و ساعت 12:17 صبح | نظرات دیگران()

احمد خاتمی:خط امام اطاعت از رهبری است

 

 

آیت الله سید احمد خاتمی گفت: تا زمانی که روحیه استکبار ستیزی باشد خط امام هست و امروز تجلی خط امام، مقام معظم رهبری است و ما تفسیر درست خط امام را از ایشان می‌گیریم، خط امام یعنی اطاعت از خط مقام معظم رهبری. 

 

به گزارش رجانیوز به نقل از فارس آیت الله سید احمد خاتمی امام جمعه موقت تهران در مراسم بزرگداشت رحلت حضرت امام که پیش از ظهر امروز شنبه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد طی سخنانی گفت: بدون هیچ مبالغه‌ای همه ما مدیون امام هستیم اگر هدایت‌ها ورنج‌های امام نبود امروز این ایران عزیز و سربلند نیز نبود.

 

وی در ادامه افزود: مقام معظم رهبری به عنوان تداوم‌بخش راه امام در هر مقطعی آنچه را که در راستای تداوم خط امام است به عنوان هشدار بیان می‌کنند و خط می‌دهند، ایشان در دیدار با برگزارکنندگان مراسم سالگرد رحلت امام بر پاسداری از مرزهای مشخص شده توسط امام تاکید داشتند.

 

نماینده مجلس خبرگان رهبری به سه شاخصه مهم از مرزهای تبیین شده توسط امام اشاره کرد و گفت: مهم‌ترین و اساسی‌ترین شاخصه خط امام، خدا محوری است، امام نظامی را بنیان گذاشت که تار و پودش خدامحوری و معنویت بود. امام انقلاب ایران را ادامه انقلاب انبیا می‌داند و تاکید دارد که برنامه‌ها و جهت‌گیری‌ها باید اسلامی باشد.

 

وی افزود: اگر قرار باشد که در جهت‌گیری‌های سیاسی بخواهیم اسلام را کنار بگذاریم نتیجه عمل ما طاغوتی می‌شود.

 

آیت الله سید احمد خاتمی در ادامه اظهارات خود افزود: حتی مجمع تشخیص مصحلت نظام اگر بخواهد بنا به ضرورتی حکمی غیراسلامی دهد باید سقف زمانی آن را نیز مشخص کند، متاسفانه جریانی در این کشور دم از سکولاریزم می‌زند و می‌گویند اگر کشور بخواهد درست اداره شود باید سکولاریزم را ترویج دهیم این یعنی انحراف از اندیشه امام و حذف خدا از حاکمیت.

 

وی با اشاره به جایگاه دین در عرصه فرهنگ گفت: جهت گیری ما باید خدایی باشد اینکه سینمای ما در مسیر ابتذال و جذب مشتری به هر قیمتی باشد با خط امام بیگانه است. نمی‌خواهم نام بیاورم اما بعضی‌ها عملا سکولار هستند و به گونه‌ای هفته نامه و ماهنامه منتشر می‌کنند و تحلیل می‌نویسند انگار انقلاب نشده است و انگار جمهوری اسلامی نیست. گاهی چنان برای هنرپیشه‌های طاغوتی که اسلام به آنها رحم کرده و باید به عنوان مفسد فی الارض با آنها برخورد می‌کرد، می‌نویسند که گویی جمهوری اسلامی نیست.

 

سید احمد خاتمی با بیان اینکه جریان سکولاریزم جریان ضد خط امام است، اظهار داشت: آنچه برای ما مهم است حرکت در مسیر خط امام است البته مشکلات و گرفتاری‌ها را باید دید اما احساس می‌کنم که برخی‌ها به کم راضی هستند. مثلا برخی مسئولان دیروز می‌گویند که ایران پوشیده ترین کشور دنیا است، درست است که ما نسبت به بقیه جهان بهتر هستیم اما این حداقل‌ها است. یعنی کشوری که 300 هزار شهید داده است باید اینگونه باشد؟ ما برای حداکثرها انقلاب کردیم نه حداقل‌ها.

 

وی افزود: وضعیت کشور باید به گونه‌ای باشد که وقتی یک خارجی به فرودگاه می‌آید متوجه شود در ام القری اسلامی است و نه در فرودگاه فرانکفورت و لندن.

 

امام جمعه موقت تهران شاخص دوم مرز اندیشه امام را مردمسالاری دینی دانست و افزود: دو ماه قبل از برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی، نهضت آزادی اعلام می‌کرد که باید جمهوری دمکراتیک اسلامی باشد اما امام بر جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد تاکید کرد امام آینده ای را می‌دید، جریانی که اکنون هست که دلداده دموکراسی غربی هستند و عمامه به سرهایشان نیز رنگ و لعاب لیبرال دموکراسی غرب را دارند، اما امام مخالف دموکراسی غربی بودند. امام مثل مقام معظم رهبری به مردمسالاری دینی معتقد بودند. ما هرگز نمی‌بینیم که ذره‌ای از حاکمیت مردم بر سرنوشت‌شان در چارچوب قانون کم شده باشد، بعضی‌ها خصوصا کسانی که در انتخابات توفیقی کسب نمی‌کنند این وجهه نظام را نقد می‌کنند می‌گویند میدان را باز کنید تا هر نااهلی وارد مجلس شود در حالی که در همه دنیا فیلتر وجود دارد.

 

وی با اشاره به اینکه قانون انتخابات باید تغییر کند، گفت: اینکه یک کارتن خواب یا اعضای یک خانواده همگی بیایند برای ریاست جمهوری ثبت نام کنند این تمسخر برای نظام به وجود می‌آورد بعد هم می‌گویند شورای نگهبان فلان مقدار رد صلاحیت کرد.

 

خاتمی اظهار داشت: مقام معظم رهبری می‌فرماید ترکیب جمهوری اسلامی ترکیب اتحادی است و نه انضمامی، در ترکیب اتحادی نمی‌توان اجزا را از یکدیگر جدا کرد نه اسلام را می‌شود از جمهوریت جدا کرد نه جمهوریت را از اسلام.

 

وی به سومین مرز تبین شده از سوی امام اشاره و آن را مبارزه با استکبار جهانی عنوان کرد و گفت: چه کسی جز امام بنیان گذار شعارهای مرگ بر آمریکا بود؟ برخی‌ها تحلیل می‌کنند که اوضاع تغییر کرده، سوال ما این است که آیا شیطنت‌های آمریکا کمتر شده است؟ اظهارات و توطئه‌های آمریکا هر لحظه علیه ما بیشتر می‌شود.

 

آیت الله سید احمد خاتمی افزود: تا زمانی که روحیه استبکارستیزی باشد خط امام هست و امروز تجلی خط امام مقام معظم رهبری است و ما تفسیر درست خط امام را از ایشان می‌گیریم، خط امام یعنی اطاعت از خط مقام معظم رهبری.


 نوشته شده توسط یک گمنام در شنبه 87/3/11 و ساعت 11:32 عصر | نظرات دیگران()

<IMG alt="" hspace=0 src="http://www.jeslami.com/1387/13870229/13870229_jomhori_islami_10_jebheh_va_jang_3_1.jpg" align=left border=0> خاطره ای از شهید محمدابراهیم همت محو سخنان حاج همت بودیم که در صبحگاه لشگر با شور و هیجان و حرکات خاص سر و دستش مشغول سخنرانی بود. مثل همیشه آنقدر صحبت های حاجی گیرا بود که کسی به کار دیگری نپردازد. سکوت همه جا را فراگرفته بود و صدا فقط صدای حاج همت بود و گاهی صدای صلوات بچه ها. تو همین اوضاع صدای پچ پچی توجه ها را به خود جلب کرد. صدای یکی از بسیجی های کم سن و سال لشگر بود که داشت با یکی از دوستاش صحبت می کرد. فرمانده دسته هرچی به این بسیجی تذکر داد که ساکت شود و به صحبت های فرمانده لشگر گوش کند توجهی نمی کرد. شیطنتش گل کرده بود و مثلا می خواست نشان بدهد که بچه بسیجی از فرمانده لشگرش نمی ترسد. خلاصه فرمانده دسته یک برخوردی با این بسیجی کرد. سروصداها کار خودش را کرد تا بالاخره حاج همت متوجه شد و صحبت هایش را قطع کرد و پرسید : « برادر! اون جا چه خبره یک کم تحمل کنید زحمت رو کم می کنیم . » کسی از میان صفوف به طرف حاجی رفت و چیزی در گوشش گفت . حاجی سری تکان داد و روبه جمعیت کرد و خیلی محکم و قاطع گفت : « آن برادری که باهاش برخورد شده بیاد جلو. » بسیجی کم سن و سال شروع کرد سلانه سلانه به سمت جایگاه حرکت کردن . حاجی صدایش را بلند تر کرد : « بدو برادر! بجنب » بسیجی جلوی جایگاه که رسید حاجی محکم گفت : « بشمار سه پوتین هات را دربیار » و بعد شروع کرد به شمردن .بسیجی کمی جا خورد و سرش را به علامت تعجب به پهلو چرخاند. بعد پوتین اون بسیجی را گرفت و توش آب ریخت بسیجی متحیر به حاج همت نگاه می کرد بعد حاج همت پوتین پراز آب را به دندان گرفت و آب داخل اون رو نوشید. و گفت : فقط میخوام بدونید که همت خاک پای همه بسیجی هاست و بسیجی پس از این حرف همانطور متحیر نشسته بود.
 نوشته شده توسط یک گمنام در یکشنبه 87/3/5 و ساعت 9:32 عصر | نظرات دیگران()

سکانس اول:
- روز – داخلی – اتاق دکتر قانعی بیمارستان ساسان
من یک شیمیایی ام.
باور کنید.
مجبورم نکنید قسم بخورم.
ولی من هم یک شیمیایی ام.
با همه جوانبش.
شاید هم بدتر.
چیه؟
به سرفه های ناکرده ام شک کردید؟
یا به تاول های باد نکرد? روی دست و پایم!
یا به این که مثل فلانی، هنرپیش? خوبی نیستم، گیس هایم را بلد نمی کنم و یا روی ویلچر، خود را کج نمی کنم و روز بعد در فلان فیلم سینمایی نمی دوم؟
ولی باور کنید من هم سُرفه می کنم.
شب ها که همه خوابند.
دست خودم نیست.
می پرسی چرا فاصل? ما با فرزندان مان زیاد است؟
خب معلومه همین سرفه های شبانه است.
من هم که صبح زود باید از خواب ناز و رختخواب گرم دل بکنم و به مدرسه بروم، وقتی نصفه شب پدرم با سُرفه های سنگینش، مثل خمپاره 120 بترکد و شیشه های خانه را بلرزاند، از خواب بپرم، خب معلومه از دستش عصبانی می شوم و می روم جای دیگری می خوابم تا صدای تند و زمخت سُرفه هایش را نشنوم.
من هم وقتی می خواهم درس بخوانم برای کنکور و دانشگاه، وقتی پدرم صدای تلویزیون را تا ته زیاد کند و با "سعید حدادیان" همراه شود و با خود بگرید و بخواند:
"یاد امام و شهدا ... دلو میبره کرب و بلا..."
اعصابم می ریزه به هم. بلند می شوم می روم خان? دوستم درس بخوانم.
خب فکر می کنید این جوری رابطه مان نزدیک تر و بیشتر می شود؟
خون؟
خب بله من هم خون بالا می آورم. ولی ...
ولی دفع? قبل که حالم خیلی خراب شد، دکتر قانعی متخصص جانبازان شمیایی دم مرگ! جوابم کرد.
شاید ... شاید که نه. مطمئنا – مثل همیشه – فکر کرد می خواهم زور بزنم تا "درصد جانبازی" ام را بالا ببرم تا مثل رفیق همرزمم، بنیاد جانبازان را غارت ... نه این زشته، جارو کنم!
هرچی گفتم:
- آخه آقای دکتر قربونت برم ... من خون سرفه می کنم ...
خون سرد رویش را آن طرف کرد که نگاهش در چشمم نیفتد و گفت:
- آسمه آقا ... آسمه ...
- خب دکتر جون مگه نمی گی آسمه، نباید درمونش کنی؟
- نه عزیزم، شما برو ببین توی فامیلتون کی آسم داره، از اون گرفتی ...
- پس درمان چی میشه؟
- اول برو ببین از کجا آسم گرفتی ...
- ولی دکتر ... من توی والفجر 8، کربلای 5، کربلای 8 شدیدا شیمیایی شدم ...
- خب برگ? بیمارستانیت کو؟
- برگه کدومه دکتر ... من که اون موقع دنبال تاییدیه واس? امروز نبودم.
- خب همین دیگه ... برگه تاییدیه مجروحیت شیمیایی ندارین ... تا چیزی میشه می گین جانبازین ...
- ولی دکتر ...
- گفتم که آقا جون شما آسم دارین ... برو بذار به جانبازای عزیز برسیم ...
اصلا نگذاشت بگویم که من خودم جانباز 35 درصد هستم و 50 ماه هم جبهه بودم. اگر قرار بود چیزی بهم تعلق بگیرد، تا حالا گرفته بودم.


**********

سکانس دوم:
- روز – داخلی – وسط اتوبوس – میدان توپخانه
یک عصر سرد و تلخ زمستان، توی میدان توپخانه، مقابل "پشت شهرداری" که همه جور فیلم و سی دی و ... توش پیدا میشه، با پسرم نشستم توی اتوبوس. کنار من جا نبود، اون نشست روی صندلی آن طرفی.
مردی سیه چرده، با موها و ریشی بسیار بلند، فِر و تاب خورده، سیاهِ سیاه که از چرک و کثافت روی هم تنیده بودند، نشسته بود کنار پنجره و به رهگذرانی که با تعجب از مقابلش می گذشتند، می خندید.
از بس هَپَلی و کثیف بود، کسی کنارش نمی نشست.
من ولی، از بس خسته بودم و کمرم درد می کرد – البته هیچ ربطی به جانبازی و جبهه ندارد – بالاجبار نشستم کنارش.
خیلی بو می داد. لباس هایش که معلوم بود مثل بدنش، حداقل یکی دو سالی می شد "مشکین تاژ" و "صابون عروس" و "شامپوی اَوِه" به خود ندیده اند، به سیاهی می زدند. سیاهی چیه، لب? آستین ها و یقه اش، مثل چَرم برق می زدند. از بس چرک و سیاه شده بودند. 
انگشتانش را که لای ریش و موهایش برد، کلی حیوان ریز و درشت از آن جنگل پُرپُشت گریختند. لای ناخن های بلندش که از بیل هم یک همچین بلندتر بودند، می شد همه نوع غذا را یافت. قورمه سبزی، پیتزا، قیمه، چلوکباب ... البته بیشتر بوی سطل زبال? خان? من و تو را می داد.
نگاه متعجبی به من انداخت و نیشخندی زد. کمی خودم را کشیدم کنار که بو و کثیفی اش اذیتم نکند. خنده اش جمع شد. معلوم بود از این کارم خیلی بدش آمد.
نمی دانم چرا، ولی برایم قابل احترام بود. احساس گناه کردم. حالم گرفته شد. برای این که اشتباهم را جبران کنم، خودم را کمی به طرف او کشیدم. ولی این بار، او خودش راکشید کنار. چسبید به پنجر? اتوبوس. خنده ای کرد و پس از نگاه معناداری که به بالا و پایین من انداخت، صورتش را آورد جلو. لازم نبود من خودم را عقب بکشم. خودش مواظب بود تا ریش کثیفش به محاسن نرم و شانه کرد? من نخورد. دهانش را - که همه جور بوی نامطبوع و غیر بهداشتی ای از آن به مشام می رسید - آورد دم گوشم و گفت:
- بچ? جنگی؟
جا خوردم. یعنی چی؟ به این چه مربوط که من بچه جنگم یا نه. اصلا این اصطلاح را هر کسی بلد نیست. خب می توانست بپرسد:
- بسیجی هستی؟
یا نه، بگوید: "حزب اللهی هستی؟"
که قیافه ام کاملا نشان می داد که بله. این دیگر نیازی به سوال نداشت. ولی ...
- گفتم بچ? جنگی؟
دوباره پرسید. دست خودم نبود. آرام گفتم:
- آره چطور؟
شاید اگر طرف دکتر بود، یا رئیس بنیاد جانبازان، خیلی محترمانه می گفتم:
- بله برادر عزیز امری داشتید؟
ولی من به او گفتم "آره".
الان این را می گویم. چون احساس گناه و بی عدالتی می کنم. چرا با او، مثل بقیه برخورد نکردم. مثل رئیسم. مثل دکتر. مثل فلان مهندس. مثل فلان سردار ...
سردار ... سردار ... سردار ...
امروز که دیگر سردار نداریم!
سردارها، یا دکتر می شوند یا شهردار!
اصلا آن روز هم سردار نداشتیم.
سردارها همه برادر بودند:
برادر رضایی، برادر امینی، برادر کوثری، برادر قالیباف، برادر صفوی ...
هیس س س س س
مثل این که مسواک نزدم.
دارم حرف های بودار می زنم.
داشتم از هَپَلی و خودم در میدان توپخانه می گفتم.
گفتم که هَپَلی از من پرسید که بچ? جنگ هستم؟
من هم آرام در جوابش گفتم:
- آره چطور؟
که او خندید و گفت:
- جانباز چند درصدی؟
بیشتر تعجب کردم. من که نه دست و نه پایم قطع بود و یا چشمم از حدقه درآمده بود که بفهمد جانبازم. سرفه که هم نمی کردم.
دکترهای متخصص! بعد از کلی مثلا معاینه و مشاهد? برگه های صورت سانحه و بیمارستانی، به این سادگی "جانباز" بودن ما را تشخیص نمی دهند!
ولی در جوابش گفتم:
- 35 درصد چطور مگه؟
پِکّی زد زیر خنده و دهانش را کاملا به گوشم چسباند و گفت:
- من 50 درصدم ...
جا خوردم. 50 درصد؟ اینم این هَپَلی؟
گفتم: "خب خدا خیرت بده ..."
یک آن شدم مثل کارمندان بنیاد جانبازان، مثل دکتر قانعی ... مثل رئیس ...
- اجرت با سیدالشهدا ...
خندید و گفت:
- تعجب کردی؟
گفتم: "نه ... واسه چی تعجب کنم؟"
- چرا تعجب کردی. کربلای پنج بودی؟ سه راه مرگ رو بلدی؟ اون جا ترکش خوردم. لشکر 27 بودم. ترکش خورد کنار قلبم. گازم خوردم. کم نه ... دکترا دیگه از بس "کورتون" و "مورفین" بهم تزریق کردن، اونا خسته شدن ... ولم کردن ... گفت برو راحت باشه ... منم راحت شدم ... واس? خودم حال می کنم ...
- یعنی چی راحت شدی؟ آخه این چه سر و وضعیه؟
- مگه من چِمِه؟ خیلی هم خوش تیپم ... یارو کلی پول خرج می کنه و کت و شلوار شیک و گرون می خره که همه توی خیابون نگاش کنن، خب من دیگه اون هم پول نمی دم، عوضش منو بیشتر از اون نگاه می کنن ...
.......
ببخشید. دیگه نمی توانم بنویسم.
اذان مرحوم موذن زاده از رادیو جوان، برای ما "پیران امروز و شیران دیروز"! پخش می شود.
نباید از فضیلت نماز اول وقت غافل شوم.
این خاطر? تلخ را بعد هفت – هشت سال نوشتم.
طاقت تکرارش را نداشتم.
دیشب، سرفه امانم را بُرد. یاد دکتر قاتعی افتادم. خدا خیرش بدهد. اجرش با سیدالشهدا!
یاد "احمد پاریاب" فرماند? شیر و دلیر گردان شهادت، که فقط اگر لحظه ای سُرفه سراغش نیاید، برایش عروسی است و خوشی ای وصف ناشدنی.
اصلا بحثم چیز دیگری بود. اگر حال داشتم و شکر خدا دوباره فردا شب سُرفه حالم را جا آورد، سکانس سوم و اصل مطلب را برایتان می نویسم.
می خواهم ثابت کنم که من هم جانبازم. آن هم از نوع شیمیایی اش!
ولی هیچ وقت اجازه نمی دهم هیچکس من را برای گرفتن وام کلان از بانک جهانی، نردبان کند.
اصلا تلویزیون امثال ما را نمی شناسد. آنها ...
ولش کنید. بگذارید برای مطلب بعدی. حرف مهم تری دارم.
فقط به شرطی آن را می نویسم که برای این مطلب، یک چیزی بنویسید.
منتظرم
راستی:
- دیگر به هَپَلی ها بد نگاه نکنیم ... شاید آنها خیلی بهتر از من و تو، سه راه مرگ را بلد باشند!


 نوشته شده توسط یک گمنام در شنبه 87/3/4 و ساعت 1:2 صبح | نظرات دیگران()

1-ای لشگر صاحب زمان                        play download
2-برخیزید ،ای شهیدان راه خدا play download
3-ای جوهر شرف play download
4-کاروان play download
5-محمد نبودی ببینی play download
6-کجایید ای شهیدان خدایی play download
7-خجسته باد این پیروزی play download
8-ای بسیج، ای سرافرازان play download
9-خورشید از افق دمیده بنگر play download

 


 نوشته شده توسط یک گمنام در شنبه 87/3/4 و ساعت 12:26 صبح | نظرات دیگران()

1-فرمان رسیده از خمینی رهبر ایران         play downlaod
2-خوزستان play downlaod
3-کو شهیدان ما play downlaod
4-ای برادر که در سنگری تو play downlaod
5-ای خواهران،ای مادران play downlaod
6-هویزه play downlaod
7-پاسداران رزمنده قهرمان play downlaod
8-سبکبالان خرامیدند و رفتند play downlaod
9-ای لشگر صاحب زمان play downlaod
10-آوای لبیک شنیدم play downlaod
11-سوی دیار عاشقان play downlaod
12-بپا ایا دلاوران play downlaod
13-هیهات من الذله play downlaod
14-با نوای کاروان play downlaod
15-یا حسین بر جبین ها بسته play downlaod
16-کربلای جبهه ها یادش بخیر play downlaod
17-ذوق و شوق نینوا کرده دلم play downlaod
18-کربلا منتظر ماست بیا تا برویم play downlaod
19-چهارمین سالگرد امام play downlaod
20-شیعه play downlaod
21-نیزه شکسته play downlaod
22-ای لشگر حسینی play downlaod
23-در باغ شهادت play downlaod
24-جان به کف play downlaod
25-بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت play downlaod
26-هر که دم از کرببلا می زند play downlaod


 نوشته شده توسط یک گمنام در شنبه 87/3/4 و ساعت 12:21 صبح | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4      >
درباره خودم

خاطرات
یک گمنام
شهیدان از همان آغاز ،ساکنان بهشت عدن الهی بوده اند.

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 24
بازدید دیروز: 51
مجموع بازدیدها: 225749
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو