دلهاي مشتاق در انتظار کسي مي طپد که شمع وجودش محفل آراي بزم وجود است و درياي وجودش روح بخش هر موجود که بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الارض و السماء.
شيفتگانش هر بامداد با ياد او سر از خواب بر مي دارند و شبانگاهان از هجر روي او ديده تر مي سازند که اين ستاره تابان از پس پرده غيبت به درآيد و خاک مقدمش توتياي ديده تر دلدادگان شود.
يوسف گم گشته باز آيد به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
اي دل غمديده حالت به شود دل بد مکن
وين سر شوريده بازآيد به سامان غم مخور
اگر درمان درد خويش مى خواهى بيا اين جا
دوا اين جا، شفا اين جا، طبيب دردها اين جا
بابا دمت گرم خيلي قشنگ مينويسي
خدايي حال كردم